تفاخر اشراف قوم نوح (قرآن)اشراف قوم نوح نیر مبتلا به رذیله تفاخر بودند. ۱ - تفاخر قوم نوحفخرفروشی قوم نوح، از موانع قبول دعوت آن حضرت: فقال الملا الذین کفروا من قومه... ما نرک الا بشرا مثلنا وما نرک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای وما نری لکم علینا من فضل.. اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم! و کسانی را که از تو پیروی کردهاند، جز گروهی اراذل ساده لوح، مشاهده نمیکنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمیبینیم بلکه شما را دروغگو تصور میکنیم! » حرف" فاء" که بر سر این جمله آمده میفهماند که این جواب متفرع است بر کلام نوح علیهالسّلام و در این تفریع کردن اشارهای است به اینکه (قوم نوح) در رد و انکار سخن نوح علیهالسّلام شتاب کرده و در این باره هیچ فکر نکردند که رد دعوت او برایشان بهتر است یا قبول آن. آیه مورد بحث میفرماید: جواب دهندگان، سران قوم و اشراف و ریش سفیدان قوم بودند، و این سران در متن پاسخ خود اصلا دلیلی که نوح علیهالسّلام بر مساله توحید آورده بود را متعرض نشده و از دستپاچگی حرف خود را زدند که آن نفی رسالت نوح علیهالسّلام و تکبر و گردن کشی خود از اطاعت آن جناب بود. و حاصل پاسخی که خدای تعالی از آنان حکایت کرده این است که (گفتند): هیچ دلیلی نیست بر اینکه اطاعت کردن از تو بر ما واجب باشد، بلکه دلیل بر خلاف آن هست. پس در حقیقت پاسخ کفار منحل به دو حجت میشود که به طریق اصطلاحی" اضراب و ترقی" ردیف شده، و به همین جهت جمله" بل نظنکم کاذبین" در آخر ذکر شد. ۲ - بهانه های قوم نوح[دلیل اول توانگران و اشراف قوم نوح علیهالسّلام که در رد دعوت آن حضرت استدلال کردند به اینکه او نیز چون آنان بشر است ] مدلول حجت اول این است که دلیلی بر وجوب متابعت کردن از تو نیست، و این حجت به سه طریق بیان شده: اول اینکه گفتند: " ما نراک الا بشرا... - نمیبینیم تو را به جز یک بشر معمولی... ". دوم اینکه گفتند: " و ما نراک اتبعک... - نمیبینم کسی- به جز اراذل- تو را پیروی کند... ". و سوم اینکه گفتند: " و ما نری لکم علینا... - نمیبینیم شما بر ما فضیلتی داشته باشید... ". و این حجت که گفتیم، دارای سه جزء است، اساس و زیربنایش انکار هر چیزی است که محسوس نباشد- به زودی این معنا را توضیح خواهیم داد- و دلیل این معنا این است که در هر سه جزء حجت و دلیل، کلمه" نمیبینی و نمیبینیم" را آوردهاند. پس جمله" ما نراک الا بشرا مثلنا" آغاز پاسخ کفار از ادعای رسالتی است که نوح علیهالسّلام کرده، و در این جمله به مقابله به مثل تمسک کردهاند. و این سنخ مقابله بطوری که قرآن کریم فرموده و نمونههایی نیز حکایت کرده عادت و سیره همه امتها در برخورد با پیغمبرانشان بوده، قرآن کریم میفرماید نوعا امتها در پاسخ پیغمبران خود میگفتند: تو نیز در بشریت مثل مایی و اگر به راستی فرستاده خدا به سوی ما میبودی اینطور نبودی، و ما اصلا از تو چیزی جز این مشاهده نمیکنیم که بشری مثل خود ما هستی، و چون تو بشری مثل خود ما هستی (پس) هیچ سبب و موجبی نیست که پیروی کردن از تو را بر ما واجب کند. بنا بر این، در این گفتار کفار تکذیب رسالت و ادعای نوح علیهالسّلام است به اینکه او بجز یک بشر معمولی نیست، و به همین جهت دلیلی نیست که پیروی کردن از او را واجب کند، و دلیل گفته ما (نیز) گفتار خود نوح علیهالسّلام است که خدای تعالی به زودی از آن جناب حکایت میکند که گفت: " یا قوم ا رایتم ان کنت علی بینة من ربی... ". کذبت قوم نوح المرسلین• قالوا انؤمن لک واتبعک الارذلون. قوم نوح رسولان را تکذیب کردند، • گفتند: «آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کردهاند؟! » مشرکان لجوج و مستکبران خیره سر هنگامی که راههای بهانه جویی را به روی خود مسدود دیدند، به این مساله چسبیدند" و گفتند که آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کردهاند"؟! (قالوا ا نؤمن لک و اتبعک الارذلون). ۳ - معیار شخصیت نزد قوم نوحارزش یک پیشوا را باید از پیروانش شناخت، و به اصطلاح امامزاده را از زوارش میشناسند، ما وقتی به پیروان تو نگاه میکنیم مشتی بی سر و پا گمنام و فقیر، تهیدست و پا برهنه که کسبهای ضعیف و ناچیزی دارند اطرافت را گرفتهاند با این حال چگونه انتظار داری ثروتمندان سرشناس و اشراف با نام و نشان سر تسلیم بر آستان تو بسایند؟! اصلا هرگز آب ما با این جمعیت در یک جو نمیرود، ما هیچگاه بر سر یک سفره ننشستهایم و در زیر یک سقف اجتماع نکردهایم، چه انتظار نامعقولی داری؟. درست است آنها در این تشخیص صائب بودند که پیشوا را باید از طریق پیروان شناخت، ولی اشتباه بزرگشان این بود که آنها مفهوم و معیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزشها را مال و ثروت، لباس و خانه و مرکب زیبا و گرانقیمت قرار داده بودند، و از پاکی و تقوا و حق جویی و صفات عالی انسانیت که در طبقات کم درآمد بسیار بود و در اشراف بسیار کم، غافل بودند. روح طبقاتی در بدترین اشکالش بر فکر آنها حاکم بود به همین دلیل طبقه تهیدست را" اراذل" میشمردند! (اراذل جمع ارذل- بر وزن اهرم- و آن نیز جمع رذل به معنی پست و حقیر است) و اتفاقا آنها اگر از زندان جامعه طبقاتی بیرون میآمدند به خوبی میتوانستند درک کنند که ایمان این گروه خود بهترین دلیل بر حقانیت و اصالت دعوت این پیامبر است. ولی نوح آنها را در اینجا فورا خلع سلاح کرد و" گفت: وظیفه من دعوت همگان به سوی حق و اصلاح جامعه است، من چه میدانم آنها چه کاری داشتهاند"؟!. ۴ - پانویس۵ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۲۴۶، برگرفته از مقاله «تفاخر اشراف قوم نوح» |